به گزارش شهرآرانیوز، «عمر من با کتاب گذشت.» این جمله را چندماه پیش از زبان استاد سیدعبدا... انوار شنیدم؛ مردی که عمرش را صرف تحصیل علم و آموختن علوم مختلف کرد. او ریاضیدانی قهار، منطقپژوهی عمیق، موسیقیدان، نسخهپژوه و تهرانشناسی بزرگ بود. شاید بهحق بتوان واژه علامه را برای این مرد فرهیخته بهکار برد.
نخستینبار نام او را روی جلد فهرست نسخههای خطی کتابخانه ملی دیدم. او سالها در کتابخانه ملی به فهرستنویسی نسخ خطی مشغول بود. این تنها تخصص او در طول این سالها نبود. به گفته خودش او عشقی زایدالوصف به ریاضیات داشت و سالها از محضر دکتر هشترودی، یکی از فرهیختگان این رشته، بهره برد.
سالها مشتاق دیدن او بودم، تا اینکه سه ماه پیش در منزل استاد حاضر شدم. پیش از این نیز گفتوگویی با او درباره محمدتقی بهار داشتم. او در مراسمی که بهار قصیده «جغد جنگ» را خواند، حضور داشت. از او سؤالاتی درباره بزرگان خراسانی که با او حشر و نشر داشتند، پرسیدم. از سیدجلالالدین آشتیانی به بزرگی یاد میکرد و او را یگانهفیلسوف صدرایی معاصر میدانست. او آشنایی نزدیکی با شهیدمطهری داشت و همیشه ذهن نقاد او را میستود. با محمود فرخ، شاعر بزرگ خراسانی، آشنایی داشت و از جلسات مشترکی که با او داشت، خاطراتی در ذهن سپرده بود.
او تاریخ زنده قرن گذشته بود و خاطرات زیادی از او درباره شخصیتهای برجسته سیاسی، اجتماعی و علمی در طول سالهای عمرش نقل شده است. استاد انوار در روز هجدهم اسفند چشم از جهان فروبست. هنوز برخی آثار گرانمایه او به زیور طبع آراسته نشده بود، چشمانش از دیدن این آثار محروم ماند. به مناسبت درگذشت این فرهیخته نامدار، یار دیرینش مهدی محقق و همچنین شاگردانش دکتر حسن بلخاری و دکتر فریبا افکاری مطالبی نگاشتند.
دکتر مهدی محقق
مدیر اسبق انجمن آثار و مفاخر فرهنگی
دوست دیرین، دانشمند مفضال، ادیب و ریاضی دان و فیلسوف را متجاوز از هفتاد بود که میشناختم و با او در ارتباط علمی بوده و هستم. در سال ۱۳۳۰ که پس از گرفتن کارشناسی از دانشکده علوم معقول و منقول و دانشسرای عالی به استخدام وزارت فرهنگ درآمدم و در دبیرستان ابومسلم واقع در بازارچه شیخ هادی، خیابان ابوسعید کنونی به تدریس عربی و فارسی مشغول شدم، پس از چندماه حقوقی را به من دادند که ماهی ۱۶۰ تومان میشد و گفتند برای گرفتن حق لیسانس که حدود شصت تومان بود، باید خودمان پیگیری کنیم: «تا نگرید طفل کی نوشد لبن».
شماری بین بیست تا سی تن در محوطه وزارت فرهنگ گرد میآمدیم تا با مدیران صحبت کنیم تا به این حقوق حقه خود دست یابیم.
این بهار سال ۱۳۳۱ بود و من هنوز عمامه به سر داشتم و یکی از این دبیران که قدی کوتاه و جثهای فربه و چشمانی نافذ داشت و همچون صوفیان دارای شارب بود، توجهم را به خود جلب کرد و وقتی از سابقه تحصیلاتش سؤال کردم، گفت که حقوق و ریاضی خوانده و هم اکنون مشغول خواندن دروس حوزوی است و نامش سیدعبدا… انوار است.
پدر او یکی از وکلای مجلس شورای ملی دوره رضاخان به نام سیدیعقوب انوارشیرازی بود که تعلیقاتی بر «شرح منظومه سبزواری» از او باقی مانده است؛ بنابراین باب مباحثه و گفتگو میان ما باز شد و بیشتر بحث هایمان درباره مسائل منطق همچون قضیه و عکس قضیه و نقیض قضیه بود و گاهی هم بر سر برخی مسائل شاذ نحوی، بحث میانمان درمی گرفت و این توفیقی برای ما بود که وقتمان بر در ارباب بی مروت دنیا بیهوده به هدر نمیرفت و سرمان گرم بود.
در سال ۱۳۳۱ او از من دعوت کرد که در جلسهای که شبهای جمعه در منزل خود دارد و در آن جمعی از دوستان به بحثهای فلسفی میپردازند، شرکت کنم و من نیز چنین کردم. در این جلسه مرحوم شیخ عبدالجواد حکیمی که بعدها به «دکتر فلاطوری» مشهور شد، حضور داشت. من ایشان را از سالهای ۱۳۲۶ و ۱۳۲۷ در مشهد میشناختم که در مدرسه حاج حسن زندگی میکرد و نزد مرحوم حاج شیخ هاشم قزوینی فقه و اصول میخواند و من در مدرسه نواب بودم و نزد مرحوم شیخ محمدتقی ادیب نیشابوری «مغنی» و «مطول» میخواندم.
از کسانی که در مجلس انوار برای نخستین بار با آنها آشنا شدم، جوانی خوش روی و مؤدب به نام امیرحسین آریان پور و جوانی ارتشی به نام ناصر فربد بود. در این مجلس، فلاطوری به بحث درباره یکی از مسائل مابعدالطبیعه (متافیزیک) میپرداخت و دیگران آن را مورد بحث و جدل و مناقضه قرار میدادند.
این مجلس چندی ادامه داشت تا آنکه انوار از منزل چهارراه مخبرالدوله به باغ ملکی خود در دزاشیب منتقل شد و مجلس خود را به جمعه شبها انداخت و دوستان او که به دیدارش میآمدند، از هوای مطبوع و آزاد هم برخوردار میشدند و پس از بحث و گفتگو، به گردش در اطراف تپههای قیطریه میپرداختند. مجلس انوار به گفته دکتر سیدجعفر شهیدی «سفینه نوح» بود و از هر طایفه و گروه و از هر شغل و حرفه، افرادی در آن جمع بودند.
این جلسه که متجاوز از بیست سال ادامه داشت، به «انواریه» موسوم شده بود و دوستان موعد دیدار را آنجا قرار میدادند. تا آنجا که یادم است، افراد زیر به تناوب منظم و نامنظم در آن جلسه دیده میشدند: سیداحمد فردید، محمدباقر هوشیار، احسان نراقی، خدایار محبی، غلامرضا شهری، علی اکبر شهبازی، سیدعلی موسوی بهبهانی، سیدجلال الدین آشتیانی، سیدمحمدحسین انوار، ناصر فربد، سیدجعفر شهیدی، امیرحسین آریان پور، مهدی فولادوند، عبدالجواد فلاطوری و دیگر دانشمندان شرکت داشتند و درواقع منزل استاد انوار یک آکادمی و مرکز دانشمندان شده بود.
کسانی که با آثار شیخ الرئیس آشنا هستند، میدانند که متن کتابهای شیخ مشکلتر از مطلب علمی ایشان است. استاد انوار با توجه به جامعیتی که در علوم اسلامی دارند، به تبیین مطالب علمی و معضلات متنی کتاب «شفا» پرداختند و به خوبی از عهده آن برآمدند. اگر مسئولان فرهنگی قدر و منزلت شیخ الرئیس و آثار او را در جهان میدانستند، لحظهای در انتشار حواشی عالمانه استاد انوار درنگ
نمیکردند.
خوشبختانه به تازگی به همت یکی از شاگردان استاد ترجمه و تعلیقات ایشان بر قسمت موسیقی «شفا» چاپ شد که این امر موجب شادمانی و خشنودی علاقهمندان و دوستداران میراث کهن شده است. امیدواریم با این روند آثار دیگر استاد در دسترس اهل علم قرار گیرد. در گذشته طلایه داران فرهنگ قدیم برای علم شرف ذاتی قائل بودند و آن را فقط وسیلهای برای کسب اهداف مادی و دنیوی خویش نمیپنداشتند. از این رو در تحصیل علم و دانش مجاهدتهای فراوانی میکردند.
العلم من اشرف الولایات / یاتیه کل الوری و لایاتی
جناب استاد انوار را به حق باید یکی از بازماندگان آن دوران دانست. حضرت استاد در طول عمر بابرکتش با تلاش و جدیت فراوان به فراگیری علوم و فنون عقلی و نقلی پرداختند. ازجمله «شرح منظومه» حاجی سبزواری و «کفایةالاصول» آخوند خراسانی را نزد شهیدمرتضی مطهری و دکتر ابوالقاسم گرجی به درس خواندند و در ریاضیات جدید از محضر دکتر محمد بهجت و دکتر محسن هشترودی بهرهمند شدند. نتیجه این کوشش مثال زدنی، جامعیت ایشان در علوم گوناگونی مانند فلسفه، موسیقی، ریاضی، فقه و اصول است.
دکتر فریبا افکاری
عضو هیئت علمی رشته کتابداری و علم اطلاعات و دانش شناسی دانشگاه تهران
در سال ۱۳۶۹ هنگامی که دانشجوی رشته نسخه شناسی دانشگاه تهران بودم، با نخستین فهرستهای نسخههای خطی کتابخانه ملی که از خامه استاد انوار تراوش نموده بود، آشنا شدم، ۱۰ جلد از فهرست نسخه های خطی فارسی و عربی با دقت و نظم خاصی از سوی استاد معرفی شده و دارای مقدمههای عالمانه و ارزشمندی بود.
استاد نخستین فهرست نگاری بود که بر اساس کار برگه نسخههای خطی که به همت بزرگانی مانند مجتبی مینوی و ایرج افشار و دکتر امین ریاحی و دانش پژوه تهیه و مصوب شده بود، فهرست خود را تهیه و منتشر کرده بود؛ بر خلاف دیگر فهرست نگاران معاصر خود که از هر فرمی و کار برگهای گریزان بودند و با سلیقه و ذوق خود نسخهها را فهرست میکردند. بحث درباره روش فهرست نگاری استاد به تفصیل مجالی دیگر می طلبد.
در طول دوره تحصیل میبایست برای انجام تحقیقات لازم به حضور اساتید نسخهشناس راه مییافتم و از آن جمله استاد انوار. استاد بازنشسته بود و در منزل خود در کاشانک مشغول تدریس و مباحثه با شاگردان خود بود. ساعتها درس میگفت بدون کوچکترین چشمداشت مادی. جذبه و جدیت فوقالعاده استاد در نگاه اول موجب میشد تا دانشجویان خیلی زود به سخت گیری استاد انوار پی ببرند و در تهیه و ارائه تکالیف درسی ایشان با دقت و وسواس بیشتری بکوشند. اما هنگام پاسخ به سؤالات و رفع اشکالات، استاد انوار بخشنده و مهربان بود.
از امانت هیچ کتابی از کتابخانه بزرگ شخصی اش دریغ نداشت و پایان نامهها و تکالیف دانشجویان را با دقت میخواند و اصلاحات لازم را اعمال میکرد. سالها گذشت و برای انجام مصاحبهای و تهیه مقالهای در باب چگونگی قیمتگذاری اسناد و کتب خطی برای نشریه «کتاب ماه کلیات» از استاد تقاضای وقت کردم تا اجازه فرمایند و در منزل به خدمتشان برسم.
استاد که خود از اعضای هیئت علمی قیمت گذاری و تقویم اسناد و کتب خطی کتابخانه ملی و مرکز اسناد بود و با ظرایف و دقایق این امر سالها آشنا بود، با مهربانی پذیرفت و زمان یک ساعته من تا چهار ساعت به طول انجامید و استاد با سعه صدر به بیان ویژگیهای این امر پرداخت و از نخستین تجاربش با مرحوم مهدی بیانی در کتابخانه ملی و از خاطرات تحصیلش گرفته تا تاریخچه کتابخانه ملی و روشهای فهرست نگاری و خاطرات رجال سیاسی و فرهنگی نکاتی را بیان فرمود و گویی تاریخ هر واقعه را جزء به جزء پیش رو داشت و با یاری از حافظه فوقالعاده خود به تصویر میکشید.
از دیگر ویژگیهای علمی منحصر استاد انوار آن بود که ایشان ازجمله نسخهشناسانی بود که علاوه بر کار فهرست نگاری و نسخه پژوهی در بیشتر گروههای علمی و پژوهشی مشارکت فعال داشت. ایشان پای ثابت گروه نسخهشناسی و موسیقی در فرهنگستان هنر بود که افتخار دبیری اش به من سپرده شده بود و دل گرم از حضور ایشان و استاد محمدحسن سمسار، دو همایش بینالمللی مکتب اصفهان و شیراز برگزار شد. استاد مقالات داخلی و خارجی فراوانی را مطالعه و داوری فرمود.
در سال ۱۳۸۲، هنگامی که به فهرست نگاری و سامان دهی مجموعه نسخههای خطی کتابخانه تخصصی وزارت امورخارجه مشغول بودم، استاد انوار با راهنماییهای ارزنده اش در تهیه فهرست و ایجاد مخزن استاندارد نسخ خطی آنجا یاری فراوان کرد و به مسئولان آن نهاد در نگهداری و حراست از مجموعه گران قدر نسخ خطی نکات باارزشی را پیشنهاد داد.
در همان سال برای نخستین بار با همت دکتر نورا... مرادی، رئیس وقت کتابخانه در وزارت امور خارجه و مدیر مرکز اسناد وزارت امور خارجه، بزرگداشتی برای استاد انوار برگزار شد، اما استاد از حضور خودداری کرد و فرمود که من اهل جشن و بزرگداشت و هیاهو نیستم و شرکت نمیکنم.
اما وقتی عرض کردم محفل علمی و متشکل از دوستان و استادان نسخهشناس است، با گشادهرویی پذیرفت. خوب به یاد دارم که استاد افشار با چه شوقی از آثار ایشان و ویژگی فهرست نگاری اش سخن میگفت. اساتید زندهیاد دکتر علینقی منزوی و اصغر مهدوی نیز از فضایل استاد سخنها راندند. استاد از شرکت در محافلی که رنگ وبوی سیاسی داشت یا به تجمل میگرایید، دوری میجست، اما با شور و شوق در مجالس علمی و دوستانه حضور مییافت که این مجلس باشکوه یکی از آنها بود.
از دیگر فعالیتهای استاد انوار، حضور ایشان در سمینارها و کنگرههای جهانی مانند نسخهشناسی، منطق، فلسفه و ریاضی است که با احاطه و آگاهی ویژه خود بر این علوم به معرفی علما و دانشمندان ایرانی و آثار باارزش آنان به جهانیان همت گمارد و موجبات آشنایی هرچه بیشتر غربیان را با نوابغ فرهنگ و تمدن ایرانی فراهم آوردهاند که ازجمله آنها میتوان به سمینارهای بینالمللی فارابی، ابن سینا، خواجه نصیرالدین طوسی و قطبالدین شیرازی اشاره کرد.
مقالات استاد با عنوان تهرانشناسی نشان از اطلاع از جزئیات بسیاری از وقایع و ماجراهایی است که بر هر کوی و برزن رفته است. استاد تک تک آن خاطرات را به یاد میآورد و با دقت بازگو میکند و از گشت وگذارهای خود در آن محلات چنان سخن میگوید که گویی هنوز غبار گذشت سالیان دراز و زندگی ماشینی، گرد فراموشی و نسیان بر پایتخت و زیباییهای قدیمش ننشانده است. این اطلاعات ذی قیمت که بخشی از تاریخ شفاهی زمانه ماست، تاکنون تدوین نشده و فقط در قالب چند مقاله از خامه استاد تراوش کرده است.
دکتر حسن بلخاری
عضو هیئت علمی دانشگاه تهران
تقسیم علوم به یک معنا با افلاطون در کتاب ششم «جمهوری» آغاز شد. افلاطون در این کتاب در شرح آن گزاره جاودانه خود که «حکیمان باید حاکم باشند یا حاکمان باید حکیم باشند» بحث شرح علوم را شروع کرد و در کتاب هفتم به اقسام علم رسید. از موسیقی و حساب گفت؛ از هندسه و نجوم و سیاست گفت؛ و به ویژه در شرح سیاست عامه. لکن تبویب افلاطون از علوم کامل نبود.
نگاه افلاطون به جهان بالا بود، لاجرم محسوسات را نادیده گرفت. طبیعیات در دستگاه افلاطون اجر و قرب نیافته بود، اما شاگرد بزرگ و نامدارش ارسطو (هم در کتاب «سیاست» و هم در کتاب «متافیزیک» یا «مابعدالطبیعه» در بخش آلفای بزرگ و بعد در اپسیلون) بحث بسیار جامعی از تدوین و تبویب علوم ارائه کرد و شاید به همین دلیل معلم اول شد. زیرا کار معلم انتقال علم است و هیچ انتقالی بدون تبویب و تدوین ممکن نیست.
این جامعیت علومی که در نزد ارسطو بحث شد، وارد تمدن اسلامی شد. فارابی «احصاءالعلوم» را نوشت و تقریبا همان نسبت ارسطو را در پی گرفت، اما جناب فارابی در کتاب «احصاءالعلوم» کلام و فقه را هم بر آن افزود. متناسب با فضای جهان اسلامی میخواهم خیلی مختصر شرح بدهم که یکی از بزرگان میراث بر این جامعیت علم در تمدن اسلامی که ثمرات مبارک بسیار داشت، استاد انوار بود. میخواهم برای شما بگویم که چرا ایشان در موسیقی استاد است!
چرا در منطق و ریاضیات و حساب و علم و نجوم و فقه و اصول و شرح آثار ابن سینا و تحشیه بر «موسیقی کبیر» فارابی و ترجمه «اسفار» ملاصدرا و ۲۲جلد تحشیه و شرح و ترجمه کتاب «شفا»ی ابن سینا استاد است! چه عاملی در تاریخ سبب شد که این سلسله به ایشان ختم شود؟! خارج از هرگونه اغراق، فقط میخواهم داستان جامعیت حکمت را در این تمدن بگویم تا شأن استادی مانند استاد انوار در این عرصه شناخته شود. فارابی تقسیمات یونانی علوم را پذیرفت و خود هم در شاخههایی از آن استاد بود.
در کنار آشنایی کامل با فلسفه که میتوان گفت استاد ابن سینا هم بود. در کنار آن در موسیقی هم استاد بود. البته ابن سینا هم در طب استاد بود و به نحوی هر دو این جامعیت حکمت را به نحوی گسترش دادند. هر دو آن ها، چون در محیطی اسلامی گام میزدند و صحبت میکردند، هم علوم اسلامی را بر علوم یونانی افزودند و هم علوم یونانی را ایمانی کردند. به عنوان مثال وقتی کتاب «النفس» ارسطو را میخوانید، خیالی که ارسطو از آن سخن میگوید، قادر است تا سقف جهان تحت القمر سیر کند، اما فارابی با پدیدهای روبه روست به نام نبوت که در جانش وحیانیت دارد.
اگر مسلمین در قرن چهارم و پنجم در علوم طبیعی و فنی و مهندسی درخشیدند، چون عقبه نظری آن فلسفه مشایی است که نظر را با عمل تلفیقا میخواهد. مسلمین در کنار فلسفه یونانی، حکمتی را قرار دادند و آن حکمت در قرآن است. یعنی نظری که منتج به عمل شود، اما بعد از غزالی قصه نوع دیگر شد. ابن عربی آمد، مولانا آمد، عقل و اندیشه سوخته شد، و البته این هم وجه عاشقی ملت هاست که این هم ضروری است.
اما درد آن است که گاهی عقل را به عشق و عشق را به عقل معاوضه میکنند و نمیدانند که «هستی» به تو أمانی عشق و عقل به انجام میرسد و این روند ادامه دارد تا میرسیم به قطب الدین شیرازی که در چهارده سالگی به مقام طبابت در بیمارستان شیراز رسید. قطب الدین در نجوم شاگرد خواجه نصیر است و در حساب و هندسه بسیار مهارت دارد. در فلسفه مشاء مؤلف «درةالتاج» است که «شفا» به زبان فارسی است. در موسیقی بزرگترین مفسر آرای صفی الدین ارموی، صاحب آثاری، چون رساله «شرفیه» و «الادوار» است.
پس از قطب الدین شیرازی میرسیم به سیدعبدا... انوار. چون در این میان کسی را نداریم. از قرن هشتم پیگیری کنید تا به الان! ملاصدرا بسیار بزرگ است و «حکمت متعالیه» اش جاودان، اما هندسه و حسابش کجاست؟ گاهی شما در جامعیت دانش به درکی میرسید که در تجزیه دانشها نمیتوان به آن رسید.
چرا هم اکنون نظام آکادمی جهان سراغ فلسفههای مضاف رفته است؟ چرا میان رشتهای در دانشگاههای جهان در حال اوج گیری است؟ ما پس از رنسانس تجزیه شدیم. بشر امروز فهمیده است که باید برود سراغ ترکیب! استاد انوار به اصرار شدید پدر مرحوم و بزرگوارش معقول و منقول خواند. پس اگر میبینید که ایشان در موسیقی، هندسه، حساب، فقه و اصول مسلط است و به یک عبارت در همان معقول و منقول مهارت دارد، به سبب آن حکمت جامعی است که تاریخ و فلسفه ما تعداد اندک و انگشت شماری از آنها را به ما ارائه میدهد.